5 نقش اصلی در خانوادههای ناکارآمد
- علی وجام
- اعتیاد رفتاری

5 نقش اصلی در خانوادههای ناکارآمد
خانوادههای ناکارآمد سیستمهایی هستند که در آنها الگوهای ارتباطی مخرب، نقشهای خشک و انعطافناپذیر و عملکرد نامناسب اعضا به مشکلات روانی-اجتماعی منجر میشود. این مقاله به بررسی نقشهای معمول در چنین خانوادههایی، تأثیرات روانشناختی آنها و راهکارهای مداخله میپردازد.
خانواده به عنوان یک سیستم اجتماعی-عاطفی، زمانی ناکارآمد محسوب میشود که نتواند نیازهای اساسی اعضای خود را برآورده کند. در این خانوادهها، نقشها اغلب بهصورت ناسالم توزیع شده و انعطافپذیری لازم را ندارند. بر اساس نظریه سیستمهای خانواده (مینوچین، 1974) و نظریه مثلث عشق استرنبرگ (1986)، این ناکارآمدی میتواند به الگوهای بیننسلی پایدار تبدیل شود.
نقشهای معمول در خانوادههای ناکارآمد
۱. والدینشدگی (Parentification)
این فرد سعی میکند همه چیز را درست کند، از دیگران مراقبت کند و درگیریها را مدیریت کند. معمولاً نیازهای شخصی خود را نادیده میگیرد و ممکن است در بزرگسالی نیز بهسختی “نه” بگوید.
– کودک والد: کودکی که نقش مراقبت از والدین یا خواهر و برادران را به عهده میگیرد
– انواع:
– عاطفی: برآوردن نیازهای عاطفی والدین
– عملی: مسئولیتهای عملی خانهداری و مراقبت
– تاثیرات: اضطراب، افسردگی، مشکلات هویتی

کودکی که نقش مراقبت از والدین یا خواهر و برادران را به عهده میگیرد
۲. قهرمان خانواده (Hero Child)
این فرزند مسئولیتپذیر، موفق و گاه کمالگراست. سعی میکند با عملکرد خوب خود، وضعیت خانواده را بهبود دهد و از نگاه دیگران خانواده را “نرمال” نشان دهد. او اغلب اضطراب پنهان دارد و فشار زیادی را تحمل میکند.
مشخصات قهرمان خانواده:
– تلاش برای حفظ تصویر مثبت خانواده در بیرون
– کمالگرایی افراطی و انکار مشکلات
– خطر فرسودگی و اضطراب عملکرد

قهرمان خانواده تلاش می کند تا تصویر مثبت خانواده در بیرون حفظ شود
۳. فرزند قربانی یا دردسرساز (Scapegoat)
این کودک نقش منحرفکنندهی توجه را بازی میکند. با رفتارهای منفی، عصیان یا قانونشکنی، تمرکز خانواده را از مشکلات اصلی منحرف میسازد. اغلب به ناحق سرزنش میشود و احساس بیارزشی دارد.
مشخصات فرزند مشکلساز:
– نقش “بیمار مشخصه” خانواده
– رفتارهای تخریبگرانه به عنوان فریاد کمک
– خطر اختلالات سلوک و سوءمصرف مواد

فرزند قربانی اغلب به ناحق سرزنش میشود و احساس بیارزشی دارد.
۴. کودک گمشده (Lost Child)
فردی ساکت، منزوی و گاه خیالباف است. از درگیریها دوری میکند و به نوعی نامرئی میشود. معمولاً در روابط اجتماعی مشکل دارد و ممکن است در بزرگسالی از افسردگی رنج ببرد.
– انزوا و اجتناب از درگیریهای خانوادگی
– مشکلات در ایجاد روابط صمیمانه در بزرگسالی

کودک گمشده از درگیریها دوری میکند و به نوعی نامرئی میشود. معمولاً در روابط اجتماعی مشکل دارد و ممکن است در بزرگسالی از افسردگی رنج ببرد.
۵. دلقک خانواده (Mascot)
او تلاش میکند با شوخی و خنده تنش خانواده را کاهش دهد. با وجود ظاهر شاد، درونش پر از اضطراب و ترس است. نقش او نوعی دفاع روانی برای مقابله با دردهای پنهان است.
– استفاده از شوخی برای کاهش تنشها
– پنهانسازی درد عاطفی پشت ماسک شوخطبعی

دلقک خانواده تلاش میکند با شوخی و خنده تنش خانواده را کاهش دهد. با وجود ظاهر شاد، درونش پر از اضطراب و ترس است. نقش او نوعی دفاع روانی برای مقابله با دردهای پنهان است.
مکانیسمهای روانشناختی
۱. مثلثسازی (بوون، ۱۹۷۸)
– وارد کردن شخص سوم به تعارضهای دوتایی برای کاهش تنش
– ایجاد اتحادهای ناسالم و تضعیف مرزهای خانوادگی

مثلثسازی یعنی وارد کردن شخص سوم به تعارضهای دوتایی برای کاهش تنش و ایجاد اتحادهای ناسالم و تضعیف مرزهای خانوادگی
۲. پیوندهای دوگانه (بتسون، ۱۹۵۶)
– پیامهای متضادی که پاسخدهی مناسب را غیرممکن میکنند
– مثال: “مستقل باش” همراه با “چرا از من دور میشوی؟”
۳. انکار جمعی
– سیستمهای خانوادگی که واقعیت مشکلات را انکار میکنند
– فشار برای حفظ اسرار خانوادگی
تاثیرات بلندمدت
۱. مشکلات دلبستگی (بالبی، ۱۹۶۹)
– الگوهای دلبستگی ناایمن در روابط بزرگسالی
– ترس از صمیمیت یا وابستگی افراطی

مشکلات دلبستگی از جمله الگوهای دلبستگی ناایمن در روابط بزرگسالی
۲. اختلال در رشد هویت
– مشکل در تفکیک خود از سیستم خانوادگی
– “خود کاذب” در مقابل “خود واقعی”
۳. انتقال بیننسلی
– تکرار الگوهای نقشهای ناکارآمد در نسل بعد
راهکارهای مداخله
۱. خانوادهدرمانی سیستمی
– بازتعریف نقشها و مرزهای خانوادگی
– افزایش انعطافپذیری در ایفای نقشها
۲. بازسازی دلبستگی
– ایجاد الگوهای دلبستگی ایمنتر
– درمانهای متمرکز بر هیجان (EFT)
۳. توانمندسازی فردی
– کمک به اعضا برای تفکیک خود از سیستم
– تقویت مهارتهای خودتمایزی (بوون)
۴. بازنویسی روایت خانوادگی
– تغییر تفسیرهای منفی از تجارب خانوادگی
– درمان روایتمحور
نتیجهگیری
نقشها در خانوادههای ناکارآمد اغلب به عنوان مکانیزمهای انطباقی شروع میشوند اما به الگوهای ماندگار آسیبزا تبدیل میگردند. مداخلات روانشناختی مؤثر باید هم به سطح فردی و هم به سطح سیستم خانواده توجه کنند. شناخت این نقشها گام اولیه در جهت تغییر الگوهای بیننسلی و ایجاد عملکرد سالمتر است.
منابع
– Bowen, M. (1978). Family Therapy in Clinical Practice.
– Minuchin, S. (1974). Families and Family Therapy.
– Satir, V. (1967). Conjoint Family Therapy.
– Bowlby, J. (1969). Attachment and Loss.
